... مبارزه علمی برای جوانان زنده کردن روح جستجو و کشف واقعیت ها و حقیقت هاست و اما مبارزه عملی آنان در بهترین صحنه های زندگی و جهاد و شهادت شکل گرفته است ...
... مبارزه علمی برای جوانان زنده کردن روح جستجو و کشف واقعیت ها و حقیقت هاست و اما مبارزه عملی آنان در بهترین صحنه های زندگی و جهاد و شهادت شکل گرفته است ...
کسانی که سؤال فوق را میشناسند، انتظار دارند که ذیل آن به مباحثی فلسفی ـ نیمه فلسفی و بحثهای محتوایی پیرامون روش تلفیق معارف اسلامی با علوم دینی ببینند و احتمالاً پس از خواندن مطالب این نوشته، بر کوتهبینی و تنگ نظری و بیسوادی نویسندة این مطالب اظهار تأسف میکنند که به جای پرداختن به بحثهای علمی و محتوایی، به این مطالب سخیف پرداخته است. اشکالی ندارد، آنان که علاوه بر حضور فیزیکی و رسمی، حضور واقعی و قلبی در دانشگاه دارند...
آنچه در ذیل می آید تنهاو تنها مقدمه ای بر چرایی غرب شناسی می باشد .
داعیه انقلاب اسلامی چیزی جز برانداختن ساختارها و نظام های عقیدتی و سیاسی کفر جهانی بر پایه تفکر نجات بخش اسلام ناب محمدی (ص) در سراسر جهان نمی باشد .آنچه که در این میان ، شایان توجه است فقدان ارائه تحلیلی همه جانبه ، عمیق و بی خدشه توسط ما در مورد ماهیت استکباری سران تمدن حاکم بر بشریت است و لذا بسیار می شود که با تحلیل های سطحی فریب می خوریم و از شناخت واقعی دشمنان خود عاجز می مانیم .از طرفی شناخت ابعاد پنهان و پیدای غرب ، مصداق حقیقی بصیرت یابی است چرا که به معنای واقعی ، چشم را بر راه پر پیچ و خم و ناگوار حیات در دنیای معاصر که آغشته و مشحون از ارزش های غربی است باز می کند . " العالِم علی غیر بصیره کالسائِر علی غیر طریق لا یزیده سرعه السَیر اِلا بُعداً " بنابراین یک شناخت جامع از تمدن عالمگیر غرب ، لازم به نظر می رسد ، بایستی بدانیم برنامه حال و آینده غرب چیست ؟ جریان شیطنت ابلیس چه مسیری را طی کرده تا توانسته است یک تمدن بر مبنای شهوت و هواپرستی بنا کند ؟ جوهره تمدن غرب چیست ؟ چهره های مختلف آن کدامند ؟ ماهیت حقیقی آن چگونه در مدنیت ، اقتصاد، مدیریت ، مناسبات ، ساختارها ،رفاه،توسعه ، علم ،تکنولوژی و همه ابعاد ریشه دوانده است ؟
افشاگری علیه ابلیس از ضروریات پیروزی کلمه توحید است چون حربه شیطان ، تزئین است " لَاُزَیِّنَنَّ لهم فی الارض و لَاُغْوِیَنَّهم اجمعین "(سوره حجر_ 39) و این افشاگری هم جز با شناخت دقیق و قاعده مند ، ممکن نیست . روح شیطانی و اغواگری ، ضلالت و تاریکی ، تنزل انسان تا حد چهارپایان ، نفی حیات انسانی و استکبار انسان بر خدای متعال باید شناسایی و افشا گرددو نتایج و لوازم آن یعنی استضعاف و تحقیر بشر و استثمار و استعمار آنان برملا گردد .
عدم مطلوبیت تقلید
تمدن غرب برپایه عقل منقطع از وحی بنا شده است و خود غربیها نیز معترفند که عقل بشر ناقص است. اما غرب وحی را از عرصه زندگی کنار زده است و چارهای ندارد که به عقل ناقص منقطع از وحی چنگ بزند و هرچند میداند که اشتباهات فراوانی دارد اما راهی برای رهایی از ظلمات خودمحوری, ندارد. به یافته عقل خود اکتفا میکند و میداند که این یافتهها صائب نیست. بسیار نابخردانه است که ما مسلمانان راهی را طی کنیم که راهنمای آن عقل غافل از وحی است. اگر ما در ساز و کار زندگی و تامین نیازهای خود همان راهی را طی کنیم که غرب طی کرده است، عملاً قرآن کریم را از زندگی خود حذف کرده ایم. زیرا وحی در راهی که غرب پیموده است حاضر نیست و هر مسیری که وحی رهبری آن را برعهده نداشته باشد به سعادت نخواهد انجامید. این بدان معنی نیست که وحی مستقیماً همه جزئیات زندگی را برای ما بیان میکند. بلکه وحی عقل را از دام هواهای نفسانی و تمنیات پست حفظ میکند و جهت کلی را به آن نشان میدهد. وحی همه جزئیات را بیان نمیکند اما عقل میتواند درپرتو وحی همه جزئیات زندگی را در جهت کمال واقعی تنظیم کند.
بشر مدرن با تکیه بر عقل خود حتی به اهدافی که خودش مشخص کرده بود دست نیافت. ماشین برای رفاه بشر ساخته شد اما امروز ماشین است که بر انسان مسلط شده و انسان اسیر دست ساخته خویش گشته است. غرب به دنبال آزادی و رهایی بیشتر بود ولی امروز محدودیتهایش بیشتر شده است. یعنی حتی به آنچه سعادت میپنداشت نیز نرسیده و به تعریفی که خود از خوشبختی ارائه کرده بود نیز دست نیافت. چارلی چاپلین در فیلم عصر جدید مرثیه خوان این آزادی شده است.در این فیلم انسانی را میبینیم که میان چرخدندههای ماشین گیر افتاده است و کس دیگری به دوستش لبخند میزند و با این زمینه، سوت کارخانه بلند میشود. چاپلین پس از ساختن این فیلم برای همیشه به آمریکا ممنوع الورود میشود و بیش از سی سال از عمرش را به شکل تبعید در سوئیس سپری میکند. بعد از چاپلین نیز در ادبیات و هنر غرب, مرثیهسرایی برای آزادی قابل مشاهده است هنرمند غربی شیون میکند که آزادی ما از دست رفت. ماشینی شدن زندگی ممکن است کار فیزیکی انسان را کمتر کرده باشد اما محدودیتهای طاقت فرسایی نیز بر او تحمیل کرده است.
در دوره مدرن عواطف انسانی لگد مال می شود. محور روابط در دورههای قبل، عواطف انسانی بود اما در دوره مدرن سود و سازوکارهای اداری محور روابط قرار گرفته است. حتی در ایران افراد زیادی هستند که سالها میگذرد و اقوام و خویشان خود را نمیبینند در لندن و پاریس و... این مسئله کاملاًعادی است که با کسی باید رابطه داشت که سود اقتصادی شما را افزایش میدهد. رابطه دو شهروند رابطه دو انسان نیست رابطه دو عنوان اعتباری است. آیا انسان فاقد عواطف انسانی را میتوان انسان نامید و آیا چنین انسانی احساس راحتی و رضایت میکند و از زندگی خود خشنود است؟
عدم امکان تقلید از غرب
با توجه به شرایط متفاوت محیط زیست، سرمایه، منابع و فرصتها ما نمیتوانیم تقلید کنیم. سال 1357 نیز چنین امکانی وجود نداشت و امروز به طریق اولی امکان ندارد.
سرمایه، موتور و محرک تمدنسازی غرب است. اگر در جایی سرمایه انباشت نشود بنای تمدنی مانند غرب ممکن نیست.
عاقبت تفکیک
قائلین به نظریه تفکیک میان اجزای تمدن، معتقدند ما میتوانیم صنعت و علم را جدای از فرهنگ غرب وارد کشور سازیم و در کنار اعتقادات و فرهنگ خود قرار دهیم. در دوره سازندگی ما براین مبنا عمل کردیم.
مواجهه ایران با تمدن غرب
زمانی که این تحولات در اروپا رخ میدهد، صفویان در ایران حکومت میکردند. اولین مواجهه ایران با غرب جدید در جنگهای ایران و عثمانی بود. در این جنگها عثمانی سلاحهای گرمی را که از اروپا خریده بود به کار برد و ایران را شکست داد. در اینجا میبایست ایران شناخت صحیحی از سلاح گرم تحصل مینمود و آنگاه با تکیه بر امکانات و استعدادهای بومی برای حل این مشکل نظامی خود چارهاندیشی میکرد. اما ایران( هیئت حاکمه) راه بی دردسر را انتخاب کرد؛ یعنی ...
غرب چیست؟
غرب در معنای تاریخی-فرهنگی آن، یک مجموعه است که از حدود قرن ششم و هفتم قبل از میلاد در یونان باستان ظاهر گردیده و تدریجاً بسط یافته است واقعیت تاریخی – فرهنگی «غرب» ابتدا در یونان باستان پدید آمد اما تدریجاً گسترش یافت و فراگیر شد به گونهای که امروزه در کل زمین تقریباً هیچ جایی نیست که به نحوی ظهورات غربی و یا غرب زدگی در آن به خودنمایی نپردازد.
در تاریخ پیدایی و بسط «غرب» سه دوره کلی را میتوان ازهم متمایزکرد: