عبور از فردا(3)...
غرب چیست؟
غرب در معنای تاریخی-فرهنگی آن، یک مجموعه است که از حدود قرن ششم و هفتم قبل از میلاد در یونان باستان ظاهر گردیده و تدریجاً بسط یافته است واقعیت تاریخی – فرهنگی «غرب» ابتدا در یونان باستان پدید آمد اما تدریجاً گسترش یافت و فراگیر شد به گونهای که امروزه در کل زمین تقریباً هیچ جایی نیست که به نحوی ظهورات غربی و یا غرب زدگی در آن به خودنمایی نپردازد.
در تاریخ پیدایی و بسط «غرب» سه دوره کلی را میتوان ازهم متمایزکرد:
غرب چیست؟
غرب در معنای تاریخی-فرهنگی آن، یک مجموعه است که از حدود قرن ششم و هفتم قبل از میلاد در یونان باستان ظاهر گردیده و تدریجاً بسط یافته است واقعیت تاریخی – فرهنگی «غرب» ابتدا در یونان باستان پدید آمد اما تدریجاً گسترش یافت و فراگیر شد به گونهای که امروزه در کل زمین تقریباً هیچ جایی نیست که به نحوی ظهورات غربی و یا غرب زدگی در آن به خودنمایی نپردازد.
در تاریخ پیدایی و بسط «غرب» سه دوره کلی را میتوان ازهم متمایزکرد:
-1 غرب باستان از قرن ششم قبل از میلاد تا قرن پنجم میلادی. در این دوره عقل جزوی یونانی با خصلت حقیقتجویی و بنیاداندیشی و خودبنیادی مستور حاکم بود. انسان محوری به نحو پنهان در این دوره وجود دارد.
-2قرون وسطی از قرن پنجم تا پانزدهم میلادی. این دوره روزگار مسخ جوهر دینی تعالیم حضرت عیسی علیه السلام توسط کلیسای مسیحی و فلسفه یونانی است که بهتدریج از اواخر قرون وسطی شدت میگیرد. کلیسا از آسمان سخن میگوید ولی نگاهش به زمین است؛ مثلاً در دورهای، پاپ که واسطه بین زمین و آسمان و مفسر کتاب مقدس بود و دائماً از زهد سخن میگفت و ازدواج را غیر مقدس میدانست، فرزند نامشروعی داشت که معروف بود و پاپ نیز به فرزند نامشروعش افتخار میکرد. از دیگر نشانههای انحطاط کلیسا فروش بهشت است. به هر تقدیر کلیسا چهره زیبایی از دین در اذهان ایجاد نکرد. در اواخر قرون وسطی مردم مزاق دنیا طلبی پیدا کرده بودند و ضعفهای کلیسا نیز گریز از معنویت را تشدید میکرد. کلیسا دچار تناقضاتی بود که پاسخ درستی برای آن نداشت. تغییر گرایش مردم از امور آسمانها به زمین از یک سو و نقصهای کلیسا از سوی دیگر موجب شد که بشر غربی به کلی از دین روی بگرداند و به دنبال ایجاد بهشتی در زمین باشد که از غم و بیماری و مرگ اثری نباشد. آنان در بهشت زمین تقدس، پاکی، معنویت، صداقت و عشق الهی را جستجو نمیکردند، بلکه رفاه و خوشی مادی را میطلبیدند.
3- غرب مدرن. این دوره از رنسانس آغاز میگردد. در این دوره بشر غربی تعریف جدیدی از خود ارائه میدهد و خود را محور عالم میپندارد در این دوره همه چیز در نسبت با انسان سنجیده میشود. انسان دیگر خلیفها... محسوب نمیشود، بلکه انسان همین موجود زمینی کوچه و بازار است با همین خواستهها و تمنیات زمینی. کسانی مانند ماکیاول پیدا میشوند که میگویند در راه کسب قدرت از هر وسیلهای میتوان استفاده کرد. دین نیز ابزاری برای کسب قدرت محسوب میشود. عقل ارتباطش با وحی قطع میشود و بشر خود را بینیاز از وحی میپندارد. خودبنیادی که در دوره باستان پنهان بود مطرح میگردد. نیچه در توصیف این دوه میگوید: «دیگر خدا مرده است» آن سعادت و خوشبختی که مردم آرزوی وصول به آن در بهشت را داشتند اینک در زمین جستجو میشود، و بهشت جایی نیست جز دنیایی که با علم و تکنولوژی ساخته میشود. با این تفاوت که در بهشت زمینی آنان، فقط لذت مادی و رفاه و خوشی دنیایی طلب میشد در حالی که در بهشت حقیقی, جای ظهور حقیقت و معنویت و تقدس است. علم یک تحفه آسمانی نیست بلکه وسیلهای است برای تصرف در طبیعت و دستیابی به قدرت و به همین خاطر بجز علوم تجربی سایر دانشها اعتبار خود را از دست میدهند و مورد تردید جدی قرار میگیرند. بشر غربی با نگاه جدیدی که به عالم و آدم دارد تمدنی بناب مینهد که محور آن همین انسان زمینی است. انسانمحوری، اعتقاد به اصل پیشرفت ظهور علم و تکنولوژی جدید، دموکراسی، تقدس زدایی از عالم و سرمایهسالاری مولفههای تمدن مدرن هستند. نظام سرمایهسالار جز با انباشت سرمایه برپا نمیشود. این ثروت در اروپا وجود ندارد، اروپا منابع زیرزمینی کمی دارد به همین خاطر به دنبال ثروت دیگر سرزمینها میآیند. کشتیهای اسپانیایی و پرتغالی دوبار دنیا را دور میزنند و درپی به دست آوردن منابع ثروت هستند, سرمایههایی که در انگلستان، آلمان، فرانسه، بلژیک ، پرتغال و آمریکا انباشته شده از مستعمرات آفریقایی، نفت ایران، منابع کشاورزی هند و چین از طلای زیمبابوه و الماس آفریقا است. البته برای بنای چنین تمدنی, انسانهای بیشماری قربانی شدند. از بردهها مراقبت نمیشد، بردههای زیادی از آفریقا هلاک شدند و بدنشان به عنوان کود مصرف شد؛ زیرا هزینه نگهداری برده بیشتر از هزینه خرید او بود. شانزده هزار نفر از نخبگان اروپایی در آتش سوزانده شدند، افراد زیادی اعدام شدند، و انسانهای بسیاری در کارخانهها، در بدترین شرایط, ,سختترین کارها را انجام میدادند که بسیاری از آنان کودکان بودند. بالاخره انباشت سرمایه به انقلاب صنعتی منجر شد. بشر در دوره مدرن از مبداء و معاد خود چشم پوشید و چنین ادعا کرد که ما نمیتوانیم بفهمیم از کجا آمدهایم و به کجا میرویم، آنچه نقداً در اختیار ماست زندگی این دنیاست, پس باید حداکثر لذت را از زندگی دنیا ببریم. انسان جایگاه خداوند را گرفت و عقل خود را مستقل و مستغنی از وحی پنداشت و علم ، شریعتی بود که خدای عالم جدید (انسان زمینی) برای تنظیم چگونگی زندگی نازل میکرد. حکومت نیز از چنگ کلیسا خارج شد و به ظاهر در اختیار مردم قرار گرفت، اینگونه بود که همه فعالیتها در عرصه اقتصاد و مدیریت و سیاست, در راستای رسیدن به آرمان شهری(یوتوپیا) قرار گرفت که غرب خوشبختی خود را در ساختن آن میدانست. «توسعه»و «پیشرفت» یعنی حرکت به سمت این آرمانشهر و نزدیک شدن به آن و نهایتاً ساختن عالمی که حتی مشکل مرگ نیز در آن وجود ندارد. به این صورت ارزشها تغییر یافت و از عالم تقدسزدایی شد. انسان و عالم تعریفی مادی و خالی از تقدس پیدا کرد. شکّاکیت و نسبیت بر اندیشهها حاکم شد. ادبیات غرب تاحدی این تحولات را منعکس میکند. ادبیات داستانی فرانسه،انگلستان و آمریکای شمالی (ایالات متحده آمریکا) از قرن 18 تا 20 به فهم این تحولات کمک میکند؛ مثلاً رمان "برباد رفته" روایت تحول جامعه کلیسامحور به جامعه مدرن است. ویژگی اصلی تمدن مدرن این است که با غرایز مادی انسان هماهنگ است؛ یعنی تمایلات و تمنیات ابتدایی هر انسانی با آنچه تمدن غرب در ظاهر نشان میدهد موافق است. تنوع لذت و سرگرمی مطابق خواستههای نفسانی انسان است و تمدن غرب نیز همت خود را متوجه این امور ساخته و امکانات لازم برای آن را فراهم کرده است و برای سلیقههای مختلف محصولات متنوع تولید میکند. در چنین تمدنی مفهومی که محوریت پیدا میکند آزادی است، آزادی نیز به معنی بی بندوباری و اباحیگری میباشد؛ یعنی هر کس هر آنچه میلش میکشد انجام دهد. البته چون تزاحم پیش میآید حدی برای آن قرار داده میشود که عبارت است از آزادی دیگران، اگر محدودیتی هست نیز مبنایش همان لذت بیشتر است. چون آزادی مطلق موجب هرج و مرج میشود و از حداکثر لذت جلوگیری میکند، باید آزادی را محدود کرد تا حداکثر لذت ممکن حاصل شود. ملاحظه میشود که در ماجرای «توسعه»، «عدالت» هیچ جایگاهی ندارد. اگر چیزی شبیه عدالت دیده میشود نیز مبنایش همان لذت بیشتر است. عدالت امر مقدسی نیست همان طور که آزادی هیچ تقدسی ندارد. اگر کسی در دادگاه محکوم میشود فقط به خاطر این است که منافع دیگران را به خطر انداخته است. خرید و فروش مواد مخدر در برخی کشورها جرم محسوب نمیشود و استدلالشان این است که فروشنده مواد مخدر کسی را مجبور به خرید نمیکند و خریدار آزاد است. در تمدن غربی تکنولوژی حکم عمل صالح را دارد چرا که خوشبختی را به دنبال میآورد. تکنولوژی تجسم پیوند علم و سرمایه است و ابزاری است برای ساختن آرمانشهر.