عبور از فردا (7)
عدم مطلوبیت تقلید
تمدن غرب برپایه عقل منقطع از وحی بنا شده است و خود غربیها نیز معترفند که عقل بشر ناقص است. اما غرب وحی را از عرصه زندگی کنار زده است و چارهای ندارد که به عقل ناقص منقطع از وحی چنگ بزند و هرچند میداند که اشتباهات فراوانی دارد اما راهی برای رهایی از ظلمات خودمحوری, ندارد. به یافته عقل خود اکتفا میکند و میداند که این یافتهها صائب نیست. بسیار نابخردانه است که ما مسلمانان راهی را طی کنیم که راهنمای آن عقل غافل از وحی است. اگر ما در ساز و کار زندگی و تامین نیازهای خود همان راهی را طی کنیم که غرب طی کرده است، عملاً قرآن کریم را از زندگی خود حذف کرده ایم. زیرا وحی در راهی که غرب پیموده است حاضر نیست و هر مسیری که وحی رهبری آن را برعهده نداشته باشد به سعادت نخواهد انجامید. این بدان معنی نیست که وحی مستقیماً همه جزئیات زندگی را برای ما بیان میکند. بلکه وحی عقل را از دام هواهای نفسانی و تمنیات پست حفظ میکند و جهت کلی را به آن نشان میدهد. وحی همه جزئیات را بیان نمیکند اما عقل میتواند درپرتو وحی همه جزئیات زندگی را در جهت کمال واقعی تنظیم کند.
بشر مدرن با تکیه بر عقل خود حتی به اهدافی که خودش مشخص کرده بود دست نیافت. ماشین برای رفاه بشر ساخته شد اما امروز ماشین است که بر انسان مسلط شده و انسان اسیر دست ساخته خویش گشته است. غرب به دنبال آزادی و رهایی بیشتر بود ولی امروز محدودیتهایش بیشتر شده است. یعنی حتی به آنچه سعادت میپنداشت نیز نرسیده و به تعریفی که خود از خوشبختی ارائه کرده بود نیز دست نیافت. چارلی چاپلین در فیلم عصر جدید مرثیه خوان این آزادی شده است.در این فیلم انسانی را میبینیم که میان چرخدندههای ماشین گیر افتاده است و کس دیگری به دوستش لبخند میزند و با این زمینه، سوت کارخانه بلند میشود. چاپلین پس از ساختن این فیلم برای همیشه به آمریکا ممنوع الورود میشود و بیش از سی سال از عمرش را به شکل تبعید در سوئیس سپری میکند. بعد از چاپلین نیز در ادبیات و هنر غرب, مرثیهسرایی برای آزادی قابل مشاهده است هنرمند غربی شیون میکند که آزادی ما از دست رفت. ماشینی شدن زندگی ممکن است کار فیزیکی انسان را کمتر کرده باشد اما محدودیتهای طاقت فرسایی نیز بر او تحمیل کرده است.
در دوره مدرن عواطف انسانی لگد مال می شود. محور روابط در دورههای قبل، عواطف انسانی بود اما در دوره مدرن سود و سازوکارهای اداری محور روابط قرار گرفته است. حتی در ایران افراد زیادی هستند که سالها میگذرد و اقوام و خویشان خود را نمیبینند در لندن و پاریس و... این مسئله کاملاًعادی است که با کسی باید رابطه داشت که سود اقتصادی شما را افزایش میدهد. رابطه دو شهروند رابطه دو انسان نیست رابطه دو عنوان اعتباری است. آیا انسان فاقد عواطف انسانی را میتوان انسان نامید و آیا چنین انسانی احساس راحتی و رضایت میکند و از زندگی خود خشنود است؟